داستان های کوتاه و بلند

ساخت وبلاگ
چه شب سردیه ، این زمستون هم تمومی نداره از چند تا کوچه اون طرف تر بوی دودی به مشامم خورده حتما دارن کباب درست می کنن الان دو روزه که یه شکم سیر غذا نخوردم راه می افتم تا به نزدیک در آهنی زنگ زده می رسم از لای در نیمه باز داخل حیاط رو نگاه میکنم دو نفر دارن کباب درست میکنن ، بوی گوشت آبدار مجبورم میکنه به سمتشون برم تا منو می بینن انگار به دشمن رسیدن " پیشته پیشته " چند تا دمپایی به طرفم پرت می کنن منم گرسنه از اونجا فرار میکنم چه آدمای بدی ! داستان های کوتاه و بلند ...
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : آدم های بدجنس,آدم های بد,آدم های بدبخت,آدم های بد ذات,آدم های بدون,آدم های بد شانس,آدم های بد اخلاق,آدم های بدبین,آدم های بدون لباس,آدم هاي بد, نویسنده : dnote207 بازدید : 213 تاريخ : چهارشنبه 12 آبان 1395 ساعت: 10:17

صادق : چرا الان به من میگی فکر نمی کنی دیره  محسن : چیه بابا هی نق میزنی از دیروز تا حالا میخواستم بهت بگم اما توی اون مهمونی کذایی همش چشات دنبالش بود . صادق : ای وای ای وای لعنت بر تو که زودتر بهم نگفتی اگه می گفتی اون دختره از فقیر بیچاره هاست که من خر نمی شدم بیام اینجا، الان به کاهدون زدیم خوبه دلت خنک شد . ---کی اونجاست آی دزد آی دزد کمک کمک   محسن : فرار کن الانه که گیر بیوفتیم برو روی دیوار صادق : نمی تونم نمی تونم – گروپ  صادق با مخ از روی دیوار به پایین افتاد . داستان های کوتاه و بلند ...
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : دختر بیچاره,داستان دختر بیچاره,رمان دختر بیچاره,عکس دختر بیچاره,فیلم دختر بیچاره,کتک زدن دختر بیچاره,دانلود رمان دختر بیچاره, نویسنده : dnote207 بازدید : 257 تاريخ : چهارشنبه 12 آبان 1395 ساعت: 10:17

تاکسی به آرامی کوچه پس کوچه های شهر رو طی می کرد راننده سیگاری روشن کرده بود سیگار توی دستش می لرزید فکر های زیادی به سرش زده بود فکر اینکه اگه تا فردا پول طلبکارها رو نده بایستی بره زندان همش به چمدون دست اون خانم که عقب نشته بود نگاه می کرد فکر زندان مثل خوره به جونش افتاده بود . آقا آقا لطفا نگه دارید من پیاده میشم صدام رو نمیشنوید – راننده ترمز کرد و دستش رو برد توی داشبرد و خواست چاقوی زنگ زدش رو در بیاره که دستش به قرآن کوچیکی که توی داشبرد بود خورد قرآن رو توی دستش گرفت و گفت لعنت بر شیطون . داستان های کوتاه و بلند ...
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : تاکسی,تاکسیرانی تهران,تاکسی یاب,تاکسی تلفنی,تاکسیدرمی,تاکسی بیسیم تهران,تاکسیدو,تاکسی فرودگاه,تاکسی آنلاین,تاکسی آریو, نویسنده : dnote207 بازدید : 178 تاريخ : چهارشنبه 12 آبان 1395 ساعت: 10:17

جلسه امتحان زبان اکبر پشت سرم افتاده بود اینم شانس بد من ، اکبر بگو دیگه سوال چهار ، سوال چهار ، یکی نیست بگه آخه تو که نمیدونی الفبای انگلیسی چی من بدبخت چی رو برات بگم برگشتم بگم خفه که ناظر امتحانات نه گذاشت نه برداشت برگه رو گرفت روش یه خطی زد و نوشت تقلب . آخر ترم نمرم رو زده بودن بیست و پنج صدم ، مشروط مشروط شدم . داستان های کوتاه و بلند ...
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : امتحان زبان فرانسه,امتحان زبان ket,امتحان زبان فرانسه برای کبک,امتحان زبان آلمانی,امتحان زبان آلمانی گوته,امتحان زبان دانشگاه تهران,امتحان زبان msrt,امتحان زبان هفتم,امتحان زبان دانشگاه آزاد,امتحان زبان mche, نویسنده : dnote207 بازدید : 157 تاريخ : چهارشنبه 12 آبان 1395 ساعت: 10:17

یک بار، گرگی گرسنه اش شده بود و همه جای جنگل را به دنبال غذا می گشت تا اینکه گرگ گرسنه بعد مدتی سوراخی زیر یک درخت پیدا کرد و بوی گوشت به مشامش رسید نزدیک سوراخ رفت و با تقلای زیاد وارد گودال شد

در آنجا تکه ای نان و گوشت پیدا کرد و مشغول خوردن شد این غذا مال یک هیزم شکن بود گرگ بعد از خورن غذا شکمش که باد کرده بود نمیتوانست از گودال بیرون بیاید همانجا ماند  لحضاتی بعد سرو کله هیزم شکن پیدا شد ،هیزم شکن تا گرگ را دید تبرش را برداشت و دمار از روزگار گرگ در آورد.

داستان های کوتاه و بلند ...
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : گرگ گرسنه,شعر گرگ گرسنه,گرگ های گرسنه,بازی انلاین گرگ گرسنه,عکس گرگ گرسنه,قصه گرگ گرسنه,بازی گرگ گرسنه,فیلم گرگ گرسنه,داستان گرگ گرسنه,تعبيرخواب گرگ گرسنه, نویسنده : dnote207 بازدید : 161 تاريخ : چهارشنبه 12 آبان 1395 ساعت: 10:16

دانش آموز جوان که داشت قدم میزد بین راه اتفاقی پایش  به گلدان روی زمین خود  و شکست صدای پای معلمش را شنید و فورا خواست فرار کند که معلم گفت : به ایست معلم گفت : از چه فرار می کنی فرزندم دانش آموز گفت : از ترس تنبیه معلم گفت : این طبیعی است  هر چیزی یک شروع و پایانی دارد ، تو نمی توانی از آن فرار کنی یا مهارش کنی چرا که هر چیزی ممکن است عمر طولانی داشته باشد و دوام بیاورد اما بلاخره روزی می میرد داستان های کوتاه و بلند ...
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dnote207 بازدید : 153 تاريخ : چهارشنبه 12 آبان 1395 ساعت: 10:16

روزی خسیس تصمیم گرفت که تمام اموال خود را بفروشد بنابراین تمام آنها را فروخت و تکه سنگ طلایی خرید تکه سنگ طلا را به بیرون از خانه خود برد و جایی زیر یک دیوار دفن کرد و هر روز به آن سر میزد . یکی از کارگرانی که در آن نزدیکی مشغول کار بود تصمیم گرفت که رفت و آمد مشکوک خسیس را زیر نظر بگیرد و بلاخره بعد از اینکه خسیس به خانه برگشت او سراغ چاله رفت و گنج پنهان خسیس را کشف کرد و توده طلا را برداشت . روز بعد که خسیس دوباره به محل گنج خود رفت دستش را توی خاک کرد و دید که هیچ چیزی آنجا نیست شروع به ناله و شیون کرد و خاکها را روی سر می ریخت یکی از همسایه ها که شاهد آه و ن داستان های کوتاه و بلند ...
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : خسیس,خسیس به انگلیسی,خسیس در جدول,خسیس ترین مردم دنیا,خسیس مولیر,خسیس بودن,خسیس کیست,خسیس ترین مردم ایران,خسیس ترین گروه خونی,خسیس ترین مرد دنیا, نویسنده : dnote207 بازدید : 152 تاريخ : چهارشنبه 12 آبان 1395 ساعت: 10:16

هنگامی که شکارچی سواره نزدیک می شد نصرالدین خیش خود را از روی زمین کشاورزی در  می آورد مرد سواره گفت : " هی تو " نصرالدین پاسخ داد : " بله با من بودی" سواره گفت : " کدام راه رفت " نصرالدین به جهتی که گراز فرار کرده بود اشاره کرد . مرد سواره هم بدون کلمه ای حرف یا حتی تشکر کمی جلوتر رفت و برگشت و گفت : " هیچ نشانه ای از گراز نیست " ، تو مطمعنی نصرالدین جواب داد : " من مطمعنم که دو سال پیش از این راه رفت. داستان های کوتاه و بلند ...
ما را در سایت داستان های کوتاه و بلند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dnote207 بازدید : 161 تاريخ : چهارشنبه 12 آبان 1395 ساعت: 10:16